داکه

لغت نامه دهخدا

داکه. [ ] ( اِخ ) نام شهری بزرگ بوده است از ولایات هند در کنار رودی بزرگ. جهانگیربن اکبرشاه بابری در آبادی آن کوشید و وسعت داد و به «جهانگیری نگر» موسوم نمود، زیرا که نگر در هندی به معنی شهر است. از کثرت استعمال «جها» از میان رفته «نگیرنگر» گویند. پارچه های لطیف سفید ممتاز در آن بافند و باطراف برند و شهر سَلحَت از توابع داکه است و حصیر ممتاز در آن بافند و عود سلحتی منسوب به آن شهر است و تباشیر اعلی از آنجا حاصل شود و در داکه بیست هزار خانه عالی است. ( انجمن آرای ناصری ).

جمله سازی با داکه

در ۲۶ ژانویه، او با دو افسران فرانسوی، آقای آلارد و آقای ونچورا در داکه ملاقات نموده و آنها وی را تا لاهور همراهی نمودند.
جنگل آئوکیگاهارا در شمالِ‌غربی دامنهٔ کوه فوجی واقع شده‌است. این جنگل، برای ژاپنی‌ها مکانی شناخته‌شده و محترم برای خودکشی محسوب می‌شود. درختان داکه کانبا، به دلیل باد و برف زمستانی نزدیک به زمین رشد می‌کنند و همین منظرهٔ این کوه را خیال‌انگیز ساخته‌است. بندر شمیزو، در سایه آتشفشان کوه فوجی قرار دارد.