حراض

لغت نامه دهخدا

حراض. [ ح ِ ] ( ع مص ) محارضه. رجوع به محارضه شود.
حراض. [ ح َرْ را ] ( ع ص، اِ ) اشنان سوزنده برای شخار. ( منتهی الارب ):
مثل نارالحراض یجلو ذُری المز-
ن لمن شامَه ُ اذا یستطیر.
شبه البرق فی سرعة ومیضه بالنار فی الاشنان لسرعتها فیه. ( اقرب الموارد ). || گچ پز. آهک پز. || اشنان فروش. ( منتهی الارب ).
حراض. [ ح ُ ] ( اِخ ) موضعی است به نزدیکی مکه در میان مشاش و غمیر و بالای ذات عرق و دست راست راه مکه - عراق و گویند که عُزّی ̍ در آنجا بود. ( معجم البلدان ). ابن العباس اللهبی گوید:
اء تعهد من سلیمی ذات نُؤْی
زمان تحللت سلمی المراضا
کأن بیوت جیرتهم فأبصر
علی الازمان تحتل الریاضا
کوقف العاج تحرقه حریق
کما نحلت مغربلة رحاضا
و قد کانت و للایام صرف
تدمن من مرابعها حراضا.( معجم البلدان ).

جمله سازی با حراض

عزى به ضم اول و تشديد زاء يكى از بزرگترين بتهايى بود كه عرب مخصوصاقريش آن را مى پرستيدند، بتكده آن در وادى نخله شاميه در بالاى ذات عرق ميانراه عراق و مكه بود. احترام آن به حدى رسيده بود كه دره اى از وادى حراض رابه نام سقام حريم آن قرار داده بودند و با كعبه برابر مى نهادند، قربانگاهىبه نام غيغب داشت كه در آن براى بت قربانى مى كردند، درنقل واقدى، ج 3، ص ‍ 874؛ آمده كه خالدبن وليد به حضرترسول الله صلى الله عليه و آله گفت: پدرم قربانيهاى زياد براى عزى مىبرد، سه روز در كنار آن مى ماند، بعد شاد ومسرور به مكه برمى گشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ژرف یعنی چه؟
ژرف یعنی چه؟
لوتی یعنی چه؟
لوتی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز