جاویش

لغت نامه دهخدا

جاویش. ( اِخ ) خلیل بن بطرس. او راست: نجاة المکره المظلوم من اختراع العوائد والرسوم. این کتاب در 1857م. در بیروت بطبع رسیده است. ( از معجم المطبوعات ).
جاویش. ( اِخ ) عبدالعزیز. او راست کتاب: غنیةالمؤدبین فی الطرق الحدیثة للتربیة و التعلیم. این کتاب در 1321 هَ.ق. درمطبعةالشعب بطبع رسیده است. ( از معجم المطبوعات ).
جاویش. ( اِخ ) سلیمان بن خلیل بن بطرس ملقب به جاویش اللبنانی که در بیروت میزیسته است. او راست کتاب: «التحفةالسنیة فی تاریخ القسطنطنیة». این کتاب در 1873 و 1887 م. در بیروت بطبع رسیده است. ( از معجم المطبوعات ).
جاویش. ( معرب، اِ ) معرب چاووش: و دخل بغداد [ مؤیدبن عطاف آلالوسی الشاعر الادیب ] فی ایام المسترشد فصار جاویشاً. ( یادداشت مؤلف ازمعجم الادباء ج 7 ص 199 س 18 ). در دزی چنین آمده: جاویش یا جاووش لغت ترکی است. جمع آن جاویشیه است. در مصر در زمان ممالیک جاویشیه ها 40 تن بودند که جزو سربازان بشمار میرفتند و بسبب جرأت و جلادت خود امتیازی داشتند و رسم بر این بود که هنگام حرکت سلطان در مواقع رسمی پیشاپیشش آواز میخواندند. اینان بدو دسته تقسیم میشدند و هر یک ترجیعی میخواند که با آنچه دیگری تکرار میکرد اختلاف داشت. || صاحب منصبی که درجه پائین داشته و مأموریتهای مختلفی به وی داده میشد. ( از دزی ج 1 ). و رجوع به چاوش و چاووش شود.

جمله سازی با جاویش

شکیب ارسلان در جریان رویدادهای انقلاب عرب علیه امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۶ شرکت نکرد، اما در مورد آن موضع گرفت؛ او از آن انتقاد کرد و از عواقب آن هشدار داد و این موقعیت به این واقعیت منجر شد که بسیاری به او بدگمان شدند؛ این موضع را تنها او اتخاذ نکرده بود بلکه موضع مشابهی توسط بسیاری از رهبران و متفکران مانند شیخ عبدالعزیز جاویش، رهبر محمد فرید، عبدالحمید سعید و دیگران گرفته شد. شکیب ارسلان توضیح می‌دهد که او معتقد است که کشورهای عربی تبدیل به مستعمره بین انگلیس و فرانسه خواهند شد.
آمریکایی‌ها زباله‌های اتمی را که دریکی از روستاهای استان خراسان مدفون شده‌است منفجر می‌کنند. در نتیجه تشعشعات شیمیایی ناشی از انفجار چوپان جوانی بنام «محمد» به بیماری مرموزی مبتلا می‌شود و گوسفندانش نیز تلف می‌شوند. اهالی روستا محمد و همسر و فرزند او و «عبدالله» برادرش را از ترس ابتلاء به همان بیماری وادار به ترک روستا می‌کنند. عبدالله و محمد و خانواده او به پایتخت می‌روند و عبدالله به کمک یکی از همولایتی‌های خود بنام «مرتضی» که مردی سودجو و طماع است، برادرش را به بیمارستان می‌برد. پزشکی انقلابی بنام «عطایی» که ماجرا را دریافته، موضوع را به رئیس بیمارستان گزارش می‌کند. سازمان امنیت و امریکایی‌ها، و در رأس شان «جاویش» قرار دارد، که از درز کردن موضوع بیمناکند تصمیم می‌گیرند محمد را به خارج منتقل کنند یا از بین ببرند. عطایی از ماجرا باخبر می‌شود و به کمک عبدالله و مرتضی، محمد را از بیمارستان می‌ربایند، مأموران ساواک در تعقیب مرتضی، محمد و عبدالله، مرتضی را به قتل می‌رسانند، اما نهایتاً عطایی و عبدالله محمد را نزد استاد دکتر عطایی می‌برند و عطایی با کمک استادش محمد را جراحی کرده و پس از چند روز او را مرخص می‌کنند. مأموران سازمان امنیت در تعقیب عبدالله و بقیه محمد و همسر و فرزند او را به قتل می‌رسانند و عبدالله، که به خشم آمده، بر سر راه جاویش رئیس گروه آمریکایی، کمین کرده و او را خفه می‌کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
احتساب
احتساب
اسرع وقت
اسرع وقت
هورنی
هورنی
آتو
آتو