لغت نامه دهخدا
تازه جنگ. [ زَ / زِ ج َ ] ( ص مرکب ) آنکه بتازگی در جنگ درآمده است. جنگ ندیده. جنگ ناآزموده:
ای خدا شد بر جوانم کار تنگ
دشمنان خونخوار واکبر تازه جنگ.( از شبیه شهادت علی اکبر ).
تازه جنگ. [ زَ / زِ ج َ ] ( ص مرکب ) آنکه بتازگی در جنگ درآمده است. جنگ ندیده. جنگ ناآزموده:
ای خدا شد بر جوانم کار تنگ
دشمنان خونخوار واکبر تازه جنگ.( از شبیه شهادت علی اکبر ).
( صفت ) آنکه بتازگی بجنگ در آمده جنگ نا آزموده.
💡 در پایان سال 400 پیش از میلاد، آمیرتائوس شورشی مصریاز ناآرامی درون امپراتوری ایران (نبرد کوناکسا) جهت آنکه مصر استقلالش را با فرعون شدن او بدست بیاورد، بهره برد. این یک دورهٔ تازه جنگ میان ایران و مصر تازهاستقلالیافته را آغاز کرد.