بداح

لغت نامه دهخدا

بداح. [ ب َ ] ( ع اِ ) زمین فراخ و یا فراخ و نرم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). زمین فراخ. ( از اقرب الموارد ). زمین فراخ و خالی. ( مهذب الاسماء ). ج، بُدُح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
بداح. [ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ بِدْح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به بدح شود.

فرهنگ فارسی

بدح.

جمله سازی با بداح

مشعل دو همسر دارد: نوریه صباح السالم الصباح و منیره بداح المطیری. وی ۱۲ فرزند دارد: پنج پسر و هفت دختر. او بنیانگذار و رئیس افتخاری انجمن رادیو آماتور کویت بود. مشعل همچنین رئیس افتخاری انجمن خلبانان مهندس هواپیمای کویت و دیوان شعرا بوده‌است.