اوزاع

لغت نامه دهخدا

اوزاع. [ اَ ] ( ع اِ ) گروههای مردم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اوزاع. [ اَ ] ( اِخ ) بطنی است از حمدان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اوزاع. [ اَ ] ( اِخ ) قریه ای است بدمشق و نسبت بدان اوزاعی است. ( منتهی الارب ) ( انساب سمعانی ).

جمله سازی با اوزاع

124- اوزاعى، ابو عمر، عبدالرحمان بن عمرو بن يحمد كيكرم. امام مردم شام بود ودر شام كسى از او علمتر نبود. اوزاعى در بيروت سكونت داشت و درسال 157 هجرى از دنيا رفت. اوزاعى به اوزاع تيره اى از قبيله همدان منسوب است، نهبه قريه اى از توابع دمشق كه بيرون دروازه فراديس قرار دارد. الفهرست ابن النديم، ج 1، ص 227؛ الوفيات، ج 1، ص 275؛ حلية الاولياء ابو نعيم، ج 6، ص 135؛تهذيب الاسماء و اللغات، قسمت اول، ج 1، ص 298.
در پاسخ به استدلال عرفات که به نقل از الاموال ابوعبید القاسم بن سلام حکم فقهی ای را از «ابوعمرو اوزاعی» (که معاصر «ابن اسحاق» بود) نوشته و استدلال کرده بود که اوزاعی نمی‌توانسته به ماجرای بنی قریظه اعتقاد داشته باشد، کیستر می‌گوید که ابوعبید القاسم بن سلام که این ماجرا از از اوزاعی نقل کرده در جاهای دیگر کتابش ماجرای بنی قریظه را نقل کرده‌است.