مزلج

لغت نامه دهخدا

مزلج. [ م ُ زَل ْ ل َ ] ( ع ص، اِ ) چیز اندک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). چیز اندک و قلیل. ( ناظم الاطباء ): عطاء مزلج؛ عطائی اندک. ( مهذب الاسماء ). || آن که خویشتن را به قومی چسبانیده باشد که نه از ایشان بود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اسبست. ( مهذب الاسماء ). سپست. ( مهذب الاسماء ). || مرد ناقص. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). الرجل الناقص المروءة. ( اقرب الموارد ). || فرومایه از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )( آنندراج ). هر چیز فرومایه. ( ناظم الاطباء ). || زفت و بخیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مرد زفت و بخیل. ( ناظم الاطباء ). || حب مخلوط غیر خالص. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). دانه های مخلوط و غیرخالص. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با مزلج

💡 به بیغوله اندر شدی چون عراده بز حلوفه اندر شدی همچو مزلج

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نجورسن یعنی چه؟
نجورسن یعنی چه؟
لز یعنی چه؟
لز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز