مخلوقه

لغت نامه دهخدا

( مخلوقة ) مخلوقة. [ م َ ق َ ] ( ع ص )مؤنث مخلوق، نسبت داده شده به کسی؛ قصیدة مخلوقة؛ قصیده بربسته بسوی کسی که نگفته باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مؤنث مخلوق. ج، مخالیق: قصیدة مخلوقة؛ قصیده ای که نسبت دهند آن را به کسی که نگفته باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مخلوق ( معنی آخر ) شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مخلوق جمع: مخلوقات.
نسبت داده شده به کسی

جمله سازی با مخلوقه

اف من الدنیا و ایامها فانها للحزن مخلوقه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ظریف
ظریف
لوتی
لوتی
چسی
چسی
امجق
امجق