عریان شدن

لغت نامه دهخدا

عریان شدن. [ ع ُرْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) لخت شدن. برهنه شدن. عور شدن. و رجوع به عریان شود:
مگر درخت شکفته گناه آدم کرد
که از لباس چو آدم همی شود عریان.فرخی.گفتم ار عریان شود او در عیان
نی تو مانی نی کنارت نی میان.مولوی.صبح تیغش تا بباغ سینه عریان میشود
خون ز زخمم همچو رنگ از گل نمایان میشود.بیدل ( از آنندراج ).حسن چون بی پرده شد زنهار گرد او مگرد
بوی خون می آید از تیغی که عریان می شود.صائب ( از آنندراج ). || مبری شدن. دور شدن:
از نعمت تو گردد پوشیده
هر کس که از خلاف توشد عریان.فرخی.

فرهنگ فارسی

لخت شدن برهنه شدن

جمله سازی با عریان شدن

چون توان عریان شدن زین کفر جز آن کز رضا با صفای دل مقیم کعبه ایمان شدن
حالت اول: بندتا که واقعا فردی با ایمان است چرا رفتارهای ضد دینی آن هم بدون هیچ تردیدی انجام داده‌است؟ (به اعتراف خودش عریان شدن جلوی دیگران، ارتباط بدون مراسم رسمی کلیسا، خودارضائی با تمثال مقدس و.....) و بر این امور اصرار دارد؟ همچنین او اگر واقعا خود را همسر عیسی می‌داند با چه توجیهی به همسر خودش خیانت می‌کند و با دیگری ارتباط دارد؟!
عریان شدن در مکان‌های عمومی مانند ساحل برهنه‌گرایی یا خیابان را می‌گویند.
برهنگی در فیلم به عریان شدن یا پوشیدن لباسی که در فرهنگ عامه، عریان خوانده می‌شود، در فیلم‌های سینمایی گفته می‌شود. (ممکن است آنچه در فرهنگ عامه عریان خوانده می‌شود، کم لباس پوشیدن باشد.)
وی به دلیلی نوشته‌هایی که در سالهای پایانی دهه هفتاد میلادی منتشر کرده و در آن به عریان شدن کودکی ۵ ساله اشاره کرده‌است به کودک‌آزاری متهم شد. گرچه خود آن را انکار می‌کند. تظاهرات‌هایی از سوی گروه‌های دفاع از حقوق کودک در برابر کودک‌آزاران علیه وی صورت گرفت.
این تعین را فکندن بی متی و وضع و این از اضافات وجود خویشتن عریان شدن