صید پیشه

لغت نامه دهخدا

صیدپیشه. [ ص َ / ص ِ ش َ /ش ِ ] ( ص مرکب ) صیاد. شکارگیر. نخجیرگر:
این صیدپیشه فکر مدارا نکرده است
گر سر بریده رشته ز پا وانکرده است.کلیم ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

صیاد

جمله سازی با صید پیشه

رام شد صید پیشه ز افسونش داد رشته به دست مجنونش
رخسار او مقید زلف بلند نیست این صید پیشه را نظری با کمند نیست
اول شکار لاغر آن صید پیشه ایم ما را مگر شهید برای شگون کند
ای صید پیشه چاره چه سازم خدای را کان آهوی رمیده شود صید رام من
آورد و به صید پیشه بسپرد پا در ره عذر خواهی افشرد
دل می برد به چین جبین دلربای من این صید پیشه را گره دام دانه است