صفوح

لغت نامه دهخدا

صفوح. [ ص َ ] ( ع ص ) جوانمرد بخشنده عفوکننده. ( منتهی الارب ). کثیرالصفح. کثیرالعفو. غفار. غفور. عفوّ. || زن روی گرداننده بازدارنده. ( منتهی الارب ).
صفوح. [ ص ُ ] ( ع مص ) رفتن شیر ناقه و خشک شدن آن. ( منتهی الارب ).

جمله سازی با صفوح

ای فضّلت، فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ ای فضّله و کریم بمعنی صفوح است، آنجا که گفت: فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ، ای صفوح، ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ای الصّفوح و کریم بمعنی کثیر است آنجا که گفت: لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ای کثیر و کریم است بمعنی حسن، آنجا که گفت: کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ ای حسن، وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً ای حسنا. هر چند که عبارات مختلف است امّا حقیقت کرم در همه بشرف و فضل باز گردد.