شیر و شکر

لغت نامه دهخدا

شیر و شکر. [ رُ ش ِ ک َ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) شیر مخلوط با شکر. ( فرهنگ فارسی معین ). || سخت آمیخته و اختلاطیافته. ( یادداشت مؤلف ).
- شیر و شکر برآمدن؛ شیر و شکر بودن. کنایه از غایت اختلاط است. ( از آنندراج ):
کجا به زهر سوءالم لب جواب گشاید
شکرلبی که به شیر و شکر برآمده است.ملا شانی تکلو ( از آنندراج ).رجوع به ترکیب شیر و شکر بودن شود.
- شیر و شکربودن؛ شیر و شکر برآمدن. کنایه از غایت اختلاط است. ( از آنندراج ):
در شکایت نیستم از بخت شور
زهر او با کام شیر وشکّر است.ظهوری ( از آنندراج ).دلتنگی و شکفتگیم شیر و شکّر است
چون زعفران خزان و بهارم برابر است.سالک قزوینی ( از آنندراج ).رجوع به ترکیب شیر و شکر برآمدن شود.
|| قسمی بستنی از شیر و شکر. ( یادداشت مؤلف ). || شیر و شکری. سپید با گلهای زرد: عمامه شیروشکری؛ سپید و زرد. ( یادداشت مؤلف ):
آخرالامر مادیان گوری
آمد افکند در جهان شوری
پیکری چون خیال روحانی
تازه رویی گشاده پیشانی
پشت مالیده ای چو شوشه زر
شکم اندوده ای به شیر و شکر.نظامی.گفتند اینها دلفریب چون میان بند شیر و شکر است. ( نظام قاری ).
عزیز آن کس که دارد میهمان را
کند شیر و شکر دستار خوان را.سلیم ( از آنندراج ). || قماش ابریشمی راه راه. ( آنندراج ). نوعی از جامه یشمی نفیس. ( غیاث ).
- قصب شیر و شکر؛ نوعی پارچه:
قصب شیر و شکّرش خوانند
بندقی نیز خوانده اند اخیار.نظام قاری.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شیر مخلوط با شکر. ۲ - نوعی پارچه ابریشمی.

دانشنامه آزاد فارسی

سرودۀ شیخ بهایی، به فارسی، منظومه ای عرفانی و اخلاقی. این اثر کوتاه که در حدود ۶۰سالگی بهایی سروده شده، در عدم تبعیت از نفس اماره و هشدار به دلدادگان حکمت یونانی است تا با بهره از علمِ معاد و صحبت ارباب حال با توبه و انابه روی به حضرت حق آرند. این اثر مکرراً در ذیل کلیات شیخ بهایی چاپ شده است.

جمله سازی با شیر و شکر

طاس شیر و شکر از لطف شما می خواهم چه کنم ماس بقر را که سفالی دارد
مگذر از مستی اگر دور جوانی بگذشت پیری و باده ی گلرنگ چو شیر و شکر است
با مادرت به رأفت و طاعت سلوک کن با خواهرت بجوش چو شیر و شکر همی
بنشین به‌کنار من و از بوسهٔ شیرین برکام من از لب همه شیر و شکر انداز
به هر کسی شود آمیخته چو شیر و شکر به سان آتش و آب از من احتراز کند