لغت نامه دهخدا
شور و غوغا. [ رُ غ َ / غُو ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) شورش و هنگامه و غوغا. ( ناظم الاطباء ):
که ترکان دوست می دارند دائم شور و غوغا را.مغربی ( از یادداشت مؤلف ).
شور و غوغا. [ رُ غ َ / غُو ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) شورش و هنگامه و غوغا. ( ناظم الاطباء ):
که ترکان دوست می دارند دائم شور و غوغا را.مغربی ( از یادداشت مؤلف ).
شورش هنگامه و غوغا
💡 سرو نازش هر طرف با قامت دلجو گذشت شور و غوغای جهان از گنبد مینو گذشت
💡 ز خود جو آنچه گم کردی تو خود را مکن آخر تو چندین شور و غوغا
💡 جای خالی یافت از غوغا و شور شور و غوغا کرد و رخت آنجا نهاد
💡 از خروش می پرستان قدح پیمای عشق بر سر بازار حیرت شور و غوغا یافتم
💡 یک سخن گفته زر از خویشتن با بلبلان شور و غوغا در زمین و در زمان انداخته
💡 صحبت نااهل باشد موجب آزار دل بیشتر از آب باشد شور و غوغای چراغ