سمعان

لغت نامه دهخدا

سمعان. [ س َ ] ( اِخ ) نام یکی از محدثین و نقله کتب از زبانهای دیگر به عربی او با ایوب زیج بطلمیوس و عده دیگر از کتب قدیمه را برای محمدبن خالدبن یحیی بن برمک ترجمه کرده اند. ( ابن الندیم ).
سمعان. [ س َ ] ( اِخ ) نام یکی از دوازده نفر حواریون حضرت عیسی ( ع ). ( ناظم الاطباء ).
- دیر سمعان؛ موضعی بحلب و موضعی بحمص که قبر عمربن عبدالعزیز در آنجاست. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بطنی است از تمیم.
نام یکی از دوازده نفر حواریون حضرت عیسی ( ع ).

جمله سازی با سمعان

سپس ابوهاشم گفت: از اسمش سؤال كردم ؟ در پاسخ گفت: نام من مهجع بن صلت بنعقبة بن سمعان بن غانم بن اُمّ غانم مى باشد، فرزند همان زن يمانيّه اى كه به صاحبريگ معروف است.(42)
571- ابو حفص عمر بن عبدالعزيز، نواده مروان حكم اموى، درسال 63 به دنيا آمد و در صفر سال 99 به خلافت نشست. و پس از دوسال و پنج ماه در رجب سال 101 در دير سمعان دمشق درگذشت. شرح حالش در طبقات ابنسعد ج 5، ص 243 تاريخ سيوطى ص 228 والعبر ج 1، ص 120 آمده است.
ابومنصور عِجْلی از دیگر غالیانی است که هم برای باقر و هم برای خودش ادعای نبوّت کرد. او خود را وصیِّ باقر می‌شمرد. بیان بن سمعان هم از غالیانی بود که به‌نوشتهٔ شهرستانی و نوبختی درخواست کرده بود باقر او را به‌عنوان امام و پیامبر به‌رسمیت بشناسد.
عقبة بن سمعان، آزادكرده رباب، دختر امرؤ القيس را كه مادر سكينه بود، دستگير شدند و به نزد عمر سعد آوردند. عمر از او پرسيد: چه كاره اى ؟ عقبه پاسخ داد: من برده اى زرخريدم ! با اين پاسخ، عمر دست از او بداشت و آزادش كرد تا هر كجا كه خواهد برود. به غير از او، هيچكس از همراهان امام جان سالم از معركه به در نبرد، مگر موقع بن ثمامه اسدى.
این رود از سرچشمه خود در دره بقاع در لبنان مرکزی جاری شده و در میان دو رشته‌کوه موازی لبنان و لبنان شرقی به سوی شمال جریان یافته و وارد سوریه می‌شود. در سوریه سدی بر روی این رودخانه ایجاد شده که دریاچه قَطینه را به‌وجود آورده‌است. رود عاصی در شمال شرقی حماه از دشت حاصلخیز غاب گذشته و وارد ترکیه می‌شود. در ترکیه رود عاصی به سوی غرب منحرف شده و در نزدیکی سمعان‌داغ به دریای مدیترانه می‌ریزد.
همچنين در كتاب معجم البلدان زير واژه دير سمعان آمده است: دير سمعاننزديكيهاى دمشق است و سمعانى، كه اين دير منسوب به اوست، يكى از بزرگان نصارابوده كه مى گويند همان شمعون الصفا مى باشد.