زیش
فرهنگ فارسی
جمله سازی با زیش
من مست شراب ای دل زهاد و غم کوثر دوری بودم زیشان از دوری مشربها
آنچنان زینت دهد مردار را که خرد زیشان دو صد گلزار را
دمی در شرع میگوئی از ایشان که تا زیشان کنی پیوند جانان
که بخوردندت ز خدعه و جذبهای سالها زیشان ندیدی حبهای
بیفگند زیشان فراوان به راه وزان جایگه رفت نزدیک شاه
چندین هزار دیده و گوش از برای چیست؟ زیشان سخن مگوی که هم کور و هم کرند
مخمر مهرشان با طینت شمع و زیشان بود زیب و زینت شمع