شود زعفران رنگ گلگون اوی از آن غم شود خاک بالین اوی
اگر بر سبزهاش پویی به فرسنگ سر برگی نیابی زعفران رنگ
ز تیغش زعفران رنگ است روی خصم و هم شاید که دندان در شکم تیغش بسان معصغر دارد
برنخیزد خندهام از دل شگفتی آنکه هست زعفران رنگ از حوادث سیمگون سیمای من