زرگنده

لغت نامه دهخدا

زرگنده. [ زَ گ َ دِ ] ( اِخ ) قصبه ای است از بخش شمیران شهرستان تهران که در سه هزارگزی جنوب تجریش و بر سر راه تهران تجریش و متصل بقلهک واقع است و در حدود 4000 تن سکنه دارد. مقر تابستانی سفارت روسیه شوروی در این قصبه واقع است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

قصبه ایست در ۳ کیلومتری جنوب تجریش سر راه اسفالته تهران به تجریش جزو بخش شمیرانات شهرستان تهران. سردسیر. سکنه قریب ۳٠٠٠ تن. در تابستان جمعیت آن زیاد تر است. شغل مردم زراعت کارگری در مهمات سازی و ضرابخانه و کارخانه رنگ - سازی است.
قصبه ایست از بخش شمیران تهران

جمله سازی با زرگنده

صدیقه دولت‌آبادی در روز ۶ مرداد سال ۱۳۴۰ هجری شمسی در سن ۸۰ سالگی در تهران درگذشت. وی در جوار برادرش در قبرستان امامزاده اسمعیل در زرگنده به خاک سپرده شد. عده‌ای مقبره وی را پس از انقلاب ۱۳۵۷ ویران کردند.
زندگی کارگری و دانشجویی با شلوغی که ناشی از رفت و آمد مداوم اهالی در کوچه پس کوچه‌هایی که قسمت جنوبی زرگنده با وجه شمالی خیلی فرق دارد. در شمال خانه باغ‌هایی ۵۰۰ و هزار متری با سکنه دو یا سه نفره اینجا اما خانواده‌هایی ۵ یا ۶ نفره زیر سقف‌های ۴۰ و ۵۰ متری روزگار می‌گذرانند.
چو شه دید ازینگونه نکبت روان شد به زرگنده از قصر صاحبقرانی
زرگنده دو نما دارد یک نما با قدم زدن در قسمت شمالی نمایان می‌شود که دسترسی‌های نزدیکی به خیابان‌های الهیه و جردن دارد و از شلوغی دور است، کسبه و مغازه کم دیده می‌شود و تنها صدای ماشین‌هایی که در تنگی کوچه و خیابان می‌لولند جلب نظر می‌کند. اما نمای دیگر وقتی رو می‌شود که شیب محله به سمت سرازیری می‌رود و شلوغی و رفت و آمد بیشتر می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رویداد
رویداد
داشاق
داشاق
اوشاخ
اوشاخ
وارونه
وارونه