لغت نامه دهخدا
زرپذیر. [ زَ پ َ ] ( نف مرکب ) در شاهد زیر از نظامی بمعنی دهنده و بخشنده زر آمده است:
تنگدستان ز من فراخ درم
بیوگان سیر و بیوه زادان هم
هرکه زر خواست، زرپذیر شدم
وآنکه افتاد دستگیر شدم.نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 339 ).
زرپذیر. [ زَ پ َ ] ( نف مرکب ) در شاهد زیر از نظامی بمعنی دهنده و بخشنده زر آمده است:
تنگدستان ز من فراخ درم
بیوگان سیر و بیوه زادان هم
هرکه زر خواست، زرپذیر شدم
وآنکه افتاد دستگیر شدم.نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 339 ).
💡 هر که زر خواست زرپذیر شدم و آنکه افتاد دستگیر شدم