ای دل اندک نیست زخم چشم بد پس مگو بسیار چونت یافتم
تا ز زخم چشم بد یابد امان نور را بنمود در ظلمت نهان
چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد در پی آزار زخم چشم سوزن می پرد
تا ز سرو خوشخرامت دور گردد زخم چشم بسته بر بازوی شاخ از غنچه ها طومار گل
نگهدار این شه درویش خو را ز زخم چشم بد پیوسته یا هو
دست و تیغ غمزه بر قتل کسی بالا نرفت زخم چشم راحت از همخوابی مرهم نداشت