ریشم

لغت نامه دهخدا

ریشم. [ ش َ ] ( اِ ) ابریشم. ( ناظم الاطباء ). بریشم. ( آنندراج ). رجوع به ابریشم شود.

فرهنگ فارسی

ابریشم

جمله سازی با ریشم

ریشم (اردو: ریشم؛ زادهٔ ۲۲ اکتبر ۱۹۷۹) هنرپیشه و مدل زن اهل پاکستان است.
در دل ریشم خیال آن در زلف پیچ پیچ راست مار گنج را ماند که در ویرانه رفت
گر باد و بروتم به جز از خاک در تست چون شانه تو خود سبلت و ریشم همه بر کن
چو خوناب کباب آید ز مژگان شور طعم اشکم نمک پاشیده از بس بر دل ریشم شکر خندت
مستان درد خواره و رندان دردمند وین طرفه بین که در دل ریشم چو مرهمند
دگر چون با دلم لعلش نهان در گفت‌وگو آمد صدای ناله زار دل ریشم به هرجا شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال تماس فال تماس فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت