رعیا

لغت نامه دهخدا

رعیا. [ رُع ْ ] ( ع مص ) پرداختن از جهل و باز ایستادن از آن. ( از منتهی الارب ). رَعوی ْ. رِعوْ. رُعوَة. رِعوَة. ( منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.

جمله سازی با رعیا

شاهزادگان بزرگ یا ایشخانان مالک شهرستان‌های کامل بودند و بر آن‌ها حکومت می‌کردند، و بارون‌ها یا ناخارارها از رعیای آنان محسوب می‌شدند.
در جامعه ارمنی حقوق اجتماعی از امتیازات کسانی بوده که جزو ارتش فئودالی بوده‌اند، تنها کسانی که جزو ارتش فئودال بوده‌اند حق مالکیت موروثی روی یک تکه زمین داشته‌اند. هر (بارون) – ناخارار یا خان که مالک یک بخش بوده یک لشکر کوچک فئودالی از آن خود داشته‌است مرکب از شاهزادگان کوچک یا مردان آزاد (آزاتانی یا سپوه) که از رعیای خود او بوده‌اند. آنان در موقع جنگ و همچنین به هنگام تمرین‌ها به دور پرچم خان گرد می‌آمدند. این جنگجویان همه سواره بودند، ولی در صورت لزوم (در کوهای بلند یا در پشت سنگرها) پیاده هم می‌جنگیدند. بدین گونه هر بارون یا ناخارار دارای سپاهی به تعداد چندین صد نفر بوده‌است.