رسیه، که به قاسم رسی نسبت داده میشود، در زمان خلافت مأمون ادعای امامت کرد. او با طرح این ادعا، سعی داشت تا خود را به عنوان یک مقام دینی و اجتماعی معتبر معرفی کند. قاسم رسی در این دوره به دنبال جلب توجه و حمایت پیروانش بود و به نوعی میخواست در مقابل چالشهای سیاسی و اجتماعی آن زمان موضعی قوی بگیرد.
مأمون، به عنوان یک خلیفه عباسی، در تلاش بود تا حاکمیتی قوی و مطلوب ایجاد کند. ادعای قاسم رسی به نوعی برآیند تنشها و نارضایتیهایی بود که در جامعه آن زمان وجود داشت. او با پیوند زدن خود به ائمه معصومین، قصد داشت مشروعیت خود را تقویت کند و در عین حال به انتقادات و چالشهای موجود پاسخ دهد.
این ادعاها نه تنها بر اوضاع سیاسی تأثیر گذاشت، بلکه به نوعی موجب شکلگیری جنبشهای اجتماعی و مذهبی در آن زمان شد. بدین ترتیب، قاسم رسی نه تنها به عنوان یک شخصیت دینی شناخته میشد، بلکه در تاریخ به عنوان نمادی از تلاش برای کسب قدرت و مقابله با سلطه ظلم و فساد نیز مطرح گردید. این وقایع نشاندهنده پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی آن دوران و نقش شخصیتهای مذهبی در شکلدهی به تاریخ اسلام است.