لغت نامه دهخدا
ربش. [ رَ ب َ ] ( ع اِ ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
ربش. [ رَ ب َ ] ( ع اِ ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید
💡 از چشم بد ای ترک همی بر تو بترسم پیوسته همی گویم یا ربش نگهدار
💡 بدانكه شجره طوبى صورت تمثل ايمان است واصل و ريشه آن در قلب حضرت خاتم (صلى الله عليه وآله ) ثابت است و فرع و شاخهآن در آسمان است و پيوسته ميوه هاى خود را به اذن ربش مى دهد، و هر مؤمنى شاخه اىعظيم از آن مى باشد. پس بفهم !
💡 یا ربا این لطفها را از لبش پاینده دار او همه لطفست جمله یا ربش پاینده دار
💡 قسم ياد مى كنم كه من درب از قلعه خيبر بر نكندم و او را بهچهل ذراع (به چهل ارش )به دور نيفكندم مگر اين كه به قوه ملكوتى و به نفسى كه بهنور ربش مستضى ء بوده است (نه به قوه جسدى و حركت غذايى.
💡 در شگفتم از كسى كه جاهل به خود است، چگونه مى خواهد عارف به ربش شود؟ (657)