دندان ریختن. [ دَ ت َ ] ( مص مرکب ) افتادن دندانهای کسی. ساقط شدن دندان. ( یادداشت مؤلف ). سل. ( منتهی الارب ): نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت هر طفل نی سوار کند تازیانه اش.؟- دندانهای کسی ( حیوانی ) ریختن؛ کنایه است از دچار ضعف و ناتوانی شدن،و آن بیشتر به سبب پیری باشد. ( یادداشت مؤلف ). - || ترسیدن. سخت بیم زده شدن.
فرهنگ فارسی
افتادن دندانهای کسی.
جمله سازی با دندان ریختن
برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریختن گریه حسرت بود بر عمر، دندان ریختن
صنعت پیری مرا نقاش حسرتخانه کرد چون صدف صد رنگ خون خوردم ز دندان ریختن