خوشند

لغت نامه دهخدا

خوشند. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ ] ( ص ) مخفف خوشنود. شاد:
پدر کز پسر هیچ ناخوشند است
بدان کان پسر تخم و بار بد است.فردوسی.گر بجان خرمی دواسبه در آی
ور بدل خوشندی خر اندرکش.خاقانی.

جمله سازی با خوشند

تو بنشین در دلی کاز غم بود پاک خوشند آری مرا دل‌های غمناک
بهاران سرسبز و خرم خوشند چو دارند رو در خزان،هیچ نیست
رخ و زلفش را می دانم باری که خوشند دل دیوانه من پهلوی ایشان چونست
دیگران گر بتماشای جمال تو خوشند ما شب و روز بیک وعده دیدار خوشیم
آب روان و سبزه و جام شراب و رود گر چه خوشند خوشتر ازین هر چهار گل
گرچه مردم همه در خواب خوشند زیرکی پر دل بیدار کجاست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تک نیت فال تک نیت فال تماس فال تماس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی