زهی رویت ز هر رویی نموده به جز روی تو خود رویی نبوده
تو خود رویی وز خود رایی چون زمانی به خود نمییی؟
یار من رو متاب یا بنمای جای دیگر چو روی خود رویی
مکن در این چمنم سرزنش به خود رویی چنانکه پرورشم میدهند میرویم
شهره گشته ست گل به خود رویی واو ز گل شهره تر به خودرایی
بگفتم عقل چبود عاشقی گفت گل خود رویی از صحرای عشق است