خواب ناز
فرهنگ فارسی
جمله سازی با خواب ناز
در خواب ناز بود به گهوارهٔ سحاب وا کرد چشم شوق به آغوش کوهسار
شب دراز تو در خواب ناز و، مشتاقان بر آستان درت تا به روز بیدارند
در آفتاب قیامت نمی شوی بیدار چنین که چشم تو بسته است خواب ناز اینجا
چشم تو فارغ است ز عرض نیاز ما در خواب ناز رفته چه داند فسانه چیست؟
نهد در دامن ناز دگر از سرگرانیها سری کز خواب ناز آن نرگس مخمور بردارد