لغت نامه دهخدا خلوت گزیده. [ خ َل ْ وَ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) عزلت گزیده. منزوی. خلوت اختیار کرده: خلوت گزیده را بتماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست بصحرا چه حاجت است.حافظ.
جمله سازی با خلوت گزیده از جام وصل مست مدامند جان و دل تا ما به کوی میکده خلوت گزیدهایم گر شاهدان نه دنیی و دین میبرند و عقل پس زاهدان برای چه خلوت گزیدهاند توئی در کعبه و خلوت گزیده نمودی دیده و بُت برگزیده