لغت نامه دهخدا
حفری. [ ح ِ را ] ( ع اِ ) ج ِ حِفَرة. آن گیاهی است از گیاههای ربیع. ( منتهی الارب ). رجوع به حِفرة و مهذب الاسماء شود.
حفری. [ ح ِ را ] ( ع اِ ) ج ِ حِفَرة. آن گیاهی است از گیاههای ربیع. ( منتهی الارب ). رجوع به حِفرة و مهذب الاسماء شود.
( صفت ) منسوب به حفر
و آن گیاهی است از گیاهان ربیع
💡 مسوولان ریاست اطلاعات و فرهنگ تخار میگویند که این آثار میلیونها افغانی قیمت دارد و آی خانم در گذشته نیز شاهد حفریات خود سرانه مردم، قاچاقچیان و فرماندههای محلی بوده که آنها آثار تاریخی را به ارزش میلیونها افغانی بهدست آورده و قاچاق کردهاند که قاچاق ترازوی طلایی و چند مجسمه از تپهٔ آی خانم شامل آن بودهاست.
💡 هوای تو زدلم لحظه ای سفر نکند گر از هری سفری گردم، ار بوم حفری