یکی از اساسیترین آداب باطنی در مسیر عبودیت، که بسیاری از اعمال نیک، مقدمهای برای تحقق آن بهشمار میروند و عبادت بدون آن، فاقد روح و حقیقت است، حضور قلب نام دارد. این مقام، کلید گشایندهٔ کمالات و دروازهٔ ورود به سعادتهای ابدی است. در متون روایی و احادیث معصومینعلیهمالسلام، کمتر موضوعی بهاندازهٔ حضور قلب مورد تأکید قرار گرفته و به هیچ اصلی اینگونه اهمیت داده نشده است. عبادات، مناسک و اذکار، تنها زمانی به ثمرۀ کامل میرسند که در عمق قلب نفوذ کنند و با جان و ذات انسان درآمیزند تا دل، صورت بندگی به خود گیرد و از خودرأیی و سرکشی رهایی یابد.
از رازها و برکات عبادت، تقویت ارادۀ ملکوتی نفس و سیطرهیافتن آن بر قوای طبیعت است؛ بهگونهای که نیروهای درونی و بیرونی، در تحت فرمان و سلطنت نفس قرار گیرند و ارادۀ انسان، همانگونه که فرشتگان الهی بیدرنگ فرمان حق را اجرا میکنند، بر پیکر وجودش حکمرانی کند. اگر در هنگام عبادت، قلب حاضر نباشد، عبادت، حقیقت خود را نمییابد و به بازیچهای بیروح میماند. چنین عبادتی نه تنها تأثیری در جان نمیگذارد، بلکه از عالم صورت به ملکوت معنا صعود نمیکند و درنتیجه، قوای نفس تسلیم ارادۀ انسان نمیشوند و سلطنت نفس بر بدن محقق نمیگردد.
به همین دلیل است که پس از سالها عبادت، ممکن است اثر مثبتی در جان و رفتارمان نبینیم؛ بلکه بر تاریکی دل و افزونی گناهانمان افزوده شود و هر لحظه، میل به پیروی از هوسهای نفسانی و وسوسههای شیطانی در ما فزونی یابد. این امر، تنها از آن روست که عبادات ما، بیروح و عاری از شرایط باطنی و آداب قلبی انجام میشود. در حالی که به تصریح آیۀ کریمۀ قرآن، نماز باید انسان را از فحشا و منکر بازدارد و این بازداری، تنها زمانی محقق میشود که در دل، چراغی از معرفت روشن گردد و نوری در باطن تابان شود تا انسان را به سوی عالم غیب رهنمون سازد و انگیزهای الهی در او پدید آورد که وی را از نافرمانی و عصیان بازدارد.