حزبه

لغت نامه دهخدا

( حزبة ) حزبة. [ ح ِ ب َ ] ( ع اِ ) حزب. گروه.
حزبه. [ ح َ ب ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز است در 8 هزارگزی باختر اهواز و یکهزارگزی راه اهواز به سوسنگرد.30 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حِزْبَهُ: حزبش
ریشه کلمه:
حزب (۹ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
«حِزب» در اصل به معنای «جماعت و گروهی» است که دارای تشکل و شدت عمل باشند; ولی معمولاً به هر گروه و جمعیتی که پیروی از برنامه و هدف خاصی می کنند، اطلاق می شود.

جمله سازی با حزبه

در دنباله آيه براى تاكيد بيشتر ميافزايد: او فقط حزبش را براى اين دعوت ميكند كهاهل آتش سوزان جهنم باشند (انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير).
تیره های حزبه عبارتند از: آل بوغونیم، آل بوحمودی، آل بوغنام، البلاعطه، العسمان، آل بوحمیدان، و البحاویو آل بوراضي
حزبه نام روستایی از توابع بخش گمبوعه شهرستان حمیدیه در استان خوزستان ایران نیز می‌باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روزگار
روزگار
امجق
امجق
داشاق
داشاق
فال امروز
فال امروز