حبینی

لغت نامه دهخدا

حبینی. [ ح ُب ْ بی نی ] ( ص نسبی ) منسوب به سکه حبین. رجوع به حبین شود.
حبینی. [ ح ُب ْ بی نی ] ( اِخ ) ابومنصور عبداﷲبن الحسن بن ابی الحسن الحبینی المروزی. از ابواحمدعبدالرحمان احمدبن محمدبن اسحاق الشیرنخشیری [ البشر نخشری ]. ( سمعانی ). و جز وی روایت دارد. و ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث شیرازی [ السواری ]. ( سمعانی ). حافظ از وی روایت کند. ( معجم البلدان ) ( سمعانی ).

جمله سازی با حبینی

پا مانده در گل در سرزمینی جاکرده در دل مهر حبینی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چهارپایان
چهارپایان
امجق
امجق
اسرار کردن
اسرار کردن
فال امروز
فال امروز