تن زده

در زبان و ادبیات فارسی، واژۀ تن‌زده به عنوان یک ترکیب وصفی، به معنای خاموش و ساکت به کار رفته است. این کلمه در منابع معتبر لغوی، از جمله ناظم‌الاطباء و شرف‌نامه‌ی منیری، با همین معنا ثبت شده و گواهی بر غنای واژگانی زبان فارسی است. همچنین در فرهنگ اسدی، با استناد به یادداشت‌های مرحوم دهخدا، صورت دیگری از این واژه به شکل کاغه نیز ذکر شده که نشان از سیر تحول و تنوع کاربردی آن در متون کهن دارد.

در بررسی ساختار این واژه، تن‌زده از دو جزء تن و زده تشکیل شده است که در کنار هم، مفهومی از سکوت و عدم گفتار را می‌رسانند. این گونه ترکیبات در زبان فارسی، اغلب برای بیان حالت یا ویژگی خاصی به کار می‌روند و در متون ادبی و شعری، برای ایجاد فضایی آرام و خاموش مورد استفاده قرار گرفته‌اند. کاربرد این واژه در شعر و نثر فارسی، گویای ظرافت و دقت نظر نویسندگان و شاعران در انتخاب الفاظ مناسب برای انتقال مفاهیم عمیق است.

با توجه به اهمیت حفظ و احیای واژه‌های اصیل فارسی، توجه به چنین مصطلحات کهنی می‌تواند در غنای زبان معاصر نیز مؤثر باشد. امروزه، با وجود تغییرات زبانی، آشنایی با این دست واژگان و به کارگیری آن‌ها در متون ادبی و حتی محاورات فاخر، می‌تواند به پویایی و مانایی زبان فارسی کمک کند. بنابراین، بازشناسی و ترویج واژه‌هایی مانند تن‌زده نه تنها به عنوان یک میراث زبانی، بلکه به عنوان عاملی برای تقویت هویت فرهنگی و ادبی ضروری به نظر می‌رسد.

لغت نامه دهخدا

تن زده. [ ت َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) خاموش. ( ناظم الاطباء ). خموش. ( شرفنامه منیری ). کاغه. ( فرهنگ اسدی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):
در من نگاه کرد، چو گفتم چه کرده ام
گفت ای ندانمت که چه گویم هزار بار
امروز روز عید و تو در شهر تن زده
فردا ترا چه گوید دستور شهریار؟انوری.چونکه قدرت نیست خفتند این رده
همچو هیزم پاره ها و تن زده.مولوی.رجوع به تن زدن شود. || محجوب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خاموش. خموش.

جمله سازی با تن زده

ما گوش شماییم شما تن زده تا کی ما مست و خراباتی و بیخود شده تا کی
آن آفتاب تن زده در مغرب خفا از مشرق سمای خراسان پدید شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال انبیا فال انبیا فال میلادی فال میلادی