تسلع

لغت نامه دهخدا

تسلع. [ ت َ س َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) سرگشته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || شکافته شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). شکافته شدن پاشنه و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ).

جمله سازی با تسلع

مساءله 41 - اگر استطاعت حاصل شود واجب نيست اينكه ازمال خودش حج كند، بنابراين اگر به تسلع (به سختى و مشقت ) و يا بامال غير هر چند غصبى حج كند حجش صحيح و مجزى از حجة الاسلام هست، بله احتياط آنستكهنماز طواف با لباس غصبى را صحيح ندانيم و اگر لباس و يا قربانى را نسيه وبذمه خريده باشد در صورتى كه بنا داردپول آنرا از مال غصبى بپردازد اشكال دارد وگرنه اشكالى در صحت حج او نيست ودربطلان حج با غصبى بودن جامه احرام و سعىاشكال است و احتياط آن است كه از آن اجتناب شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دلایل
دلایل
کاپل
کاپل
نشانه
نشانه
شغال
شغال