بواری

لغت نامه دهخدا

بواری. [ ب َ ] ( ع ص، اِ ) بوریافروش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
بواری. [ ب َ ] ( ع ص نسبی ) نسبتی است به بوریا که حصیر باشد. ( الانساب سمعانی ).
بواری. [ ب َ ] ( اِخ ) لقب حسن بن الربیع شیخ بخاری و مسلم. ( منتهی الارب ) ( از لباب الانساب ) ( آنندراج ).

جمله سازی با بواری

از دیگر ترجمه‌های او می‌توان به مادام بواری اثر گوستاو فلوبر اشاره کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال لنورماند فال لنورماند استخاره کن استخاره کن فال فرشتگان فال فرشتگان