برنشستی

لغت نامه دهخدا

برنشستی. [ ب َ ن ِ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب به برنشست که ستور سواری باشد. مَرکب. مرکوب. رکوب. رکوبة. سواری. بارگی، مقابل باری. ( یادداشت دهخدا ): رَکوب؛ ستور برنشستی. عَسجدیة؛ شتران برنشستی شاهان. ( از منتهی الارب ).

جمله سازی با برنشستی

💡 به نوروز چون برنشستی به تخت به نزدیک او موبد نیک بخت

💡 تو تا برنشستی به زین پلنگ نهنگ از دم آسود و شیران ز جنگ

💡 چون به تخت پادشاهی برنشستی در زمان پادشاهی پیش تو بندد میان را بنده وار

💡 کیی برنشستی بران تخت عاج به سر بر نهادی دل‌افروز تاج

شهرت یعنی چه؟
شهرت یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز