لغت نامه دهخدا افروخته چشم. [ اَ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) ذئب ضبر؛ گرگ سخت نظر افروخته چشم. ( منتهی الارب ).
جمله سازی با افروخته چشم بارگهی یافتم افروخته چشم بد از دیدن او دوخته شمع روی تو نه افروخته چشم من ازوست این چراغیست که چشم همه کس روشن ازوست