ارزانیان

لغت نامه دهخدا

ارزانیان. [ اَ ] ( اِ مرکب ) ج ِ ارزانی. رجوع به ارزانی شود. || ( ص مرکب ) در این بیت اگر تصحیفی راه نیافته باشد به معنی ارزانی و درخور و شایسته آمده است:
کنون آفرین تو [ بهرام گور ] شد بی گزیر
بما هرکه هستیم برنا و پیر...
بر این تخت ارزانیانست شاه
بداد و به پیروزی و دستگاه.فردوسی.

جمله سازی با ارزانیان

💡 چنین داد پاسخ کز ارزانیان مدارید باز ایچ سود و زیان

💡 به ارزانیان داد تا آفرین بخوانند بر شاه ایران زمین

💡 چو بخشی به ارزانیان بخش گنج کسی را سپار این سرای سپنج

💡 همه گنج او کرد تاراج، شاه به ارزانیان بخش کرد و سپاه

💡 به ارزانیان ده همه هرچ هست مبادا که آید به ما برشکست

💡 بفرمودمش تا به ارزانیان گشاید در گنج سود و زیان