لغت نامه دهخدا
( آمدنیامد ) آمدنیامد. [ م َ ن َ م َ ] ( اِمص مرکب ) آمد و نیامد.
- آمدنیامد داشتن؛ آمد و نیامد داشتن. محتمل خجستگی و یمن و شومی و بداُغری بودن. و رجوع به آمد و نیامد داشتن شود.
( آمدنیامد ) آمدنیامد. [ م َ ن َ م َ ] ( اِمص مرکب ) آمد و نیامد.
- آمدنیامد داشتن؛ آمد و نیامد داشتن. محتمل خجستگی و یمن و شومی و بداُغری بودن. و رجوع به آمد و نیامد داشتن شود.
( آمد نیامد ) (مَ مَ ) (مص مر. ) آمد و نیامد، فرخنده بودن و نبودن.
( آمدنیامد ) ۱. احتمال میمنت داشتن و خجسته بودن یا نبودن.
۲. برای بعضی خجسته و بامیمنت و برای بعضی نحس و شوم بودن.
( آمد نیامد ) ( مصدر ) آمد و نیامد
آمدنیامد
(گفتگو): خوشیمنی و بدیمنی.
آمد و نیامد، فرخنده بودن و نبودن.
آمد و نیامد داشتنِ کسی یا چیزی کنایه از: خوشیمن یا بدیمن بودنِ او یا آن.
💡 ز من کاری که مقبول تو باشد فلک هم دستیار آمد نیامد
💡 در انتظار وعدهات اندر ره بخارا مد نگه ز دیده برآمد نیامدی
💡 بهر نثار مقدمت ای گلشن سخن جان از تن فسرده برآمد نیامدی
💡 خمارآلوده و در کف صراحی خزان رفت و بهار آمد نیامد
💡 ز هجرش جان به کار آمد نیامد سرشکم در کنار آمد نیامد
💡 آن روز وعده تو سرآمد نیامدی نخل امید با ثمر آمد نیامدی