احیاء کردن

لغت نامه دهخدا

احیاء کردن. [ اِح ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) احیا کردن. زنده کردن:
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا.خاقانی.|| آباد کردن. عمارت کردن. آباد کردن زمین و جز آن. دایر کردن.

جمله سازی با احیاء کردن

بازساز پیچ‌های هرز، ابزاری است به منظور احیاء کردن و بازسازی پیچ‌های هرز و آسیب دیده به کار می رود. یک نوع از این ابزارها شبیه یک سوهان می‌باشد. این ابزار شیارها و پیچ و تاب‌های هرز را دوباره مرتب می‌سازد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سعادت
سعادت
خوار
خوار
تعامل
تعامل
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد