لغت نامه دهخدا احرام بند. [ اِ ب َ ] ( نف مرکب ) آنکه احرام بسته باشد: طراوت که از جان هواخواه تست ز اِحرام بندان ِ درگاه تست.کلیم.
جمله سازی با احرام بند می شود احرام بند کعبهٔ مقصود دل کشتی می در محیط غم چو دریایی بود در تک و پو همه سوی آدم آدم احرام بند خدمت اوست خیز و بهر کعبه ارباب فضل احرام بند در حریم دلگشایش نام جوی و کام یاب