ابلخ

لغت نامه دهخدا

ابلخ. [ اَ ل َ ] ( ع ص ) بزرگ منش. ( تاج المصادر بیهقی ). متکبر. گردن کش. مؤنث: بَلْخاء.

جمله سازی با ابلخ

ذخایر الماس در حوضه آنابارا واقع شده‌است. بزرگترین شهرکهای بندری: ساسکلاخ، یوریونگ-هایا، ابلخ، زیلیندا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خویش
خویش
دلاور
دلاور
حق الزحمه
حق الزحمه
حریص
حریص