مطبخی

مطبخ به عنوان فضایی برای تهیه غذا، از دیرباز اهمیت ویژه‌ای در زندگی اجتماعی و فرهنگی انسان‌ها داشته است. این مکان نه تنها محل پخت و پز، بلکه نمادی از هنر و خلاقیت نیز به شمار می‌رود. در هر فرهنگ، نوع و شیوه‌های پخت غذا به طور قابل توجهی متفاوت است که این امر نشان‌دهنده تنوع ذائقه‌ها و عادات غذایی مردم است. مطبخ به عنوان مرکزی برای گردهمایی خانواده و دوستان، نقش مهمی در تقویت روابط اجتماعی ایفا می‌کند. در بسیاری از جوامع، فعالیت‌های مشترک در آشپزخانه به نوعی نماد همبستگی و همکاری میان اعضای خانواده محسوب می‌شود. از طرفی دیگر، استفاده از مواد اولیه تازه و طبیعی در پخت غذا، به سلامت جسمی و روانی افراد کمک شایانی می‌کند و توجه به این نکته در دنیای امروز بیش از پیش حائز اهمیت است. در نتیجه، مطبخ نه تنها به عنوان بخشی از خانه، بلکه به عنوان فضایی با ارزش فرهنگی و اجتماعی، نقشی کلیدی در زندگی روزمره ایفا می‌کند. توجه به شیوه‌های مختلف پخت و پز و مواد غذایی می‌تواند به ارتقاء کیفیت زندگی و ایجاد لحظات خوشایند در کنار عزیزان منجر شود.

لغت نامه دهخدا

مطبخی. [ م َ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به مطبخ. آنچه مربوط به آشپزخانه باشد. || باورچی. ( غیاث ). آنکه طعام پزد. ( آنندراج ). این انتساب طباخی است و عمل آن را افاده می کند. ( از الانساب سمعانی ). طباخ. خوالیگر. آشپز. خوراک پز. دیگ پز. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). منسوب به مطبخ. آشپز و باورچی و طباخ و پزنده طعام و مباشر مطبخ و سررشته دار و محرر مطبخ. ( ناظم الاطباء ): سه مطبخی و هزار دینار و بیست هزار درم نفقات را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136 ). مطبخی را گفتم که چون بکار برد [ نمک را ] دیگر بار بیاید و ببرد. ( مجمل التواریخ و القصص ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
آن مطبخی باغ نهد چشم بر بره 
همچون بره که چشم به مرعی برافکند.خاقانی.هر چه اندیشه در گمان آورد
مطبخی رفت و در میان آورد.نظامی.بفرمای تا مطبخی در نهفت 
نهد جفته و آن را کند خاک جفت.نظامی.کاین فلک نی ز شاه آزاد است 
دانم از پشت مطبخی زاده ست.میرخسرو ( از آنندراج )مطبخی را دی طلب کردم که بغرایی پزد
تا شود زان آش کار ما و مهمان ساخته.کاتبی ترشیزی ( یادداشت ایضاً ).- مطبخی فلک؛ کنایه از آفتاب عالمتاب. ( مجموعه مترادفات ص 13 ).
- دده مطبخی؛ کنیز مطبخی. رجوع به ترکیب بعد شود.
- || کنایه از چرکین. شوخگن. ( از امثال و حکم دهخدا ).
- کنیز مطبخی؛ زن سیاهی که در مطبخ خدمت کند. دده مطبخی: 
دستت چو نمی رسد به بی بی 
دریاب کنیز مطبخی را.( از امثال و حکم ).

فرهنگ عمید

۱. آشپز.
۲. آن که در آشپزخانه کار می کند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به مطبخ: ۱ - آنچه مربوط به مطبخ باشد: حوایج مطبخی. ۲ - کسی که در آشپزخانه کار کند آشپز: دستت چو نمیرسد به بی بی دریاب کنیز مطبخی را. ( امثال و حکم دهخدا )

جملاتی از کلمه مطبخی

شمس فلک که مطبخی بارگاه تست نوروز بهر طوی تو بریان کند بره
برای قیمه کشیدن نخود اولیتر بلی چو مصلحت مطبخی در آن باشد
دگرگونه با مطبخی رفته راز که چون ساز می‌باید آن ترکتاز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم