مقابح

مقابح، که با تلفظ «مَ‌بِ‌ح» و به‌صورت جمع به‌کار می‌رود، در زبان عربی به‌معنای اموری است که در حوزۀ اخلاق، زشت و ناپسند شمرده می‌شوند. این واژه در مقابل مَحاسِن قرار دارد و به‌عنوان جمعِ قُبح یا قَباحَت شناخته می‌شود. در واقع اشاره به صفات ناپسند، رفتارهای ناشایست و ویژگی‌های ناپسندیدۀ اخلاقی دارد و برخلاف محاسن که زیبایی‌های اخلاقی را شامل می‌شود، به زشتی‌های رفتاری و اخلاقی اطلاق می‌گردد. جالب آن‌که این واژه در اصل خود، مفرد ندارد و تنها به‌صورت جمع به‌کار رفته است.

در متون کهن فارسی، از این واژه برای بیان ویژگی‌های ناپسند اخلاقی و رفتاری استفاده شده است. برای نمونه، در تاریخ بیهقی آمده است که محاسن و مقابح اشخاص را برای یکدیگر بازمی‌نموده‌اند. در «کلیله و دمنه» نیز تأکید شده است که انسان با تأمل در جهان فانی، می‌تواند این مفهوم و زشتی‌های آن را به چشم بصیرت بنگرد. همچنین در مرزبان‌نامه از پرسش دربارۀ محاسن و مقابح اخلاقی سخن به‌میان آمده و بر پرهیز از پوشاندن عیوب و نمایش مقابح در قالب محاسن تأکید شده است.

این واژه در متون ادبی و اخلاقی فارسی، همواره نمادی از توجه به ساحت اخلاق و خودشناسی بوده است. هنگامی که از این واژه سخن می‌رود، مقصود شناسایی و پرهیز از رذایل اخلاقی است تا انسان بتواند راه تعالی را در پیش گیرد. همان‌گونه که در جهانگشای جوینی اشاره شده، گاه افراد به‌اشتباه این واژه را در زیور محاسن می‌پوشانند و این نشان از اهمیت تشخیص درست حُسن و قبح اخلاقی دارد.

لغت نامه دهخدا

مقابح. [ م َ ب ِ ] ( ع اِ )آنچه که در اخلاق زشت شمرده شود. خلاف محاسن. ( از معجم متن اللغة ). ج ِ قبح. ( مهذب الاسماء ). ج ِ مَقبَحة و قُبح. ضد محاسن. ( ناظم الاطباء ). زشتیها. قباحت ها. صفات ناپسند. واحد از لفظ خود ندارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): محاسن و مقابح آن، وی را بازنمودندی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100 ). هرگاه که متقی در کار این جهان فانی و نعیم گذرنده تأملی کند، هرآینه مقابح آن را به نظر بصیرت ببیند. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 52 ). و از مقابح آنچه ناپسندیده نماید خویشتن نگاه می داشت. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 121 ). وقت است که... بعضی از... مقابح فعل تو برشمرم. ( کلیله و دمنه ). ملک از حال دختر و داماد بحث کرد و از محاسن ومقابح خلق و خلق شوهر یک به یک پرسید. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 69 ). هرکه گناه گنهکاران بر خداوندگار پوشیده دارد... و مقابح او را در لباس محاسن جلوه دهد خاین و غادر است. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 117 ). به عین رضا و وفا که مقابح را در صورت زیبا بیند و پلاس لباس دیبا پندارد نظر نکند. ( جهانگشای جوینی ج 1 ص 8 ). ابواب مفاتح مقابح گشودند. ( دره نادره چ شهیدی ص 150 ).

فرهنگ عمید

= قبح

فرهنگ فارسی

زشتی ها، جمع قبح
( اسم ) جمع قبح. بر خلاف قیاس صرفی خویهای زشت و ناپسند زشتیها: [ و از مقابح آنچه ناپسندیده نماید خویشتن نگاه می داشت... ] ( کلیله. مصحح مینوی. ۱۲۱ )

جمله سازی با مقابح

بدان نفس که ز خون شد محاسنش چو عقیق که سنگ گشت روان از مقابح سفها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
داشاق
داشاق
هیز
هیز
لز
لز
فال امروز
فال امروز