نوشروان

لغت نامه دهخدا

نوشروان. [ ش ِرْ ] ( اِخ ) انوشیروان. رجوع به انوشیروان شود:
مست است زمین زیرا خورده ست به جای می
در کاس سر هرمز خون دل نوشروان.خاقانی.

فرهنگ فارسی

انوشیروان
انوشیروان

فرهنگ اسم ها

اسم: نوشروان (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: no(w)šervān) (فارسی: نوشروان) (انگلیسی: nowshervan)
معنی: انوشیروان، جاویدان، ( اَعلام ) ( = انوشیروان، انوشروان )، ( انوشیروان و انوشروان

جمله سازی با نوشروان

من چو مظلومان از سلسله نوشروان اندر آویخته زان سلسله زلف دراز
در ممالک کوس اسکندر زنی آخر زدی در عدالت به ز نوشروان شوی اینک شدی
پیش فتح او چه جای فتح اسکندر بود پیش عدل او چه جای عدل نوشروان بود
فریدون همتست این شاه و دارد داد نوشروان دهد داد از پی بی داد بدخواهان مغبون را
بود نوشروان عادل کافری در عهد خود داد دادی باز هر مظلوم را از داوری