لغت نامه دهخدا
نعل معکوس. [ ن َ ل ِ م َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) نعل واژگون. نعل وارونه. رجوع به نعل وارونه شود:
این نسوزد و آن بسوزد ای عجب
نعل معکوس است در راه طلب.مولوی.بدگمانی نعل معکوس وی است
گرچه هر جزویش جاسوس وی است.مولوی.
نعل معکوس. [ ن َ ل ِ م َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) نعل واژگون. نعل وارونه. رجوع به نعل وارونه شود:
این نسوزد و آن بسوزد ای عجب
نعل معکوس است در راه طلب.مولوی.بدگمانی نعل معکوس وی است
گرچه هر جزویش جاسوس وی است.مولوی.
نعل واژگون. نعل وارونه.
💡 بدگمانی نعل معکوس ویست گرچه هر جزویش جاسوس ویست