نصبی

لغت نامه دهخدا

نصبی. [ ] ( اِخ ) حسن بن موسی النصبی. او راست: کتاب الاغانی به حروف معجم که برای متوکل نوشته و بعضی چیزها که اسحاق بن ابراهیم ماهان و عمروبن بانه نیاورده اند آورده، و کتاب محررات المغنیین. ( از ابن الندیم ) ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

حسن بن موسی النصبی او راست: کتاب الاغانی به حروف معجم که برای متوکل نوشته و بعضی چیز ها که اسحق بن ابراهیم ماهان و عمرو بن بانه نیاورده اند و کتاب محررات المغنیین.

جمله سازی با نصبی

قد حکاه الوشاهٔ من نصبی فأتانی و فال ما یبکیک
۴- عدم محدودیت در ابعاد تولیدی با نصبی همانند سنگ طبیعی
تا چند توان وضع مکرر دیدن عزلی نصبی قیامتی آشوبی
زیرا کاربر عموماً به دلیل عادت، شرایط را قبول می‌کند، برنامه غیرمرتبط بعداً نصب می‌شود. نویسندگان نصب‌کننده این کار را انجام می‌دهند. زیرا برنامه غیرمرتبط بابت هر نصبی که تأمین می‌کنند، پرداخت می‌کنند. مسیر جایگزین در نصب‌ کننده، که به کاربر اجازه می‌دهد از نصب برنامه غیرمرتبط صرف‌ نظر کند، کمتر به طور برجسته‌ای نمایش داده می‌شود یا به نظر می‌رسد مغایر با منطق است.(مانند رد شرایط خدمات)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق