گهر سفتن

لغت نامه دهخدا

گهر سفتن. [ گ ُ هََ س ُ ت َ ] ( مص مرکب ) مخفف گوهر سفتن. رجوع به همین کلمه شود.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - سوراخ کردن گوهر در سفتن. ۲ - سخن آفریدن گفتار نغز گفتن. ۳ - قصه گفتن. ۴ - ازال. بکارت کردن.

جمله سازی با گهر سفتن

لب از وی گهر سفتن اندوخته زبان را زبان‌دانی آموخته
مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی داند گلش گویم، ولیکن گل گهر سفتن نمی داند
خرد اسرار عشقت فهم نکند ز نابینا گهر سفتن نیاید
کار من است صاب و این جان بی قرار با دست رعشه دار گهر سفتن این چنین
اول استاد، پس گهر سفتن تا نباید به درد سر خفتن
گفت نتوانم سخن گفتن ز تو پیش آن رعنا گهر سفتن ز تو