نپیچیده

لغت نامه دهخدا

نپیچیده. [ ن َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ناپیچیده. مقابل پیچیده. || باز. پیچیده ناشده. بسته ناشده. نامضبوط.

جمله سازی با نپیچیده

💡 که هرگز نپیچیده ام سر ز جنگ نه در رزم جستن نمودم درنگ

💡 ز وهم ای جنون عقده‌ام وا نکردی به خویش آنقدرها نپیچیده بودم

💡 خوش زبانی ز کلک او دیده است لیقه بر خود عبث نپیچیده است

💡 کارها کرده در خلا و ملا رخ نپیچیده از عذاب و بلا

💡 زنام تو وان نامه ی نامدار سربندگی بر نپیچیده ام

💡 ز نیروی یزدان نپیچیده ام چنین رزم من بی شمر دیده ام