گل گلی

لغت نامه دهخدا

گل گلی. [ گ َ گ َ ] ( اِ ) دشکی که در گهواره گذارند ( لهجه قزوینی ). || دنگ کوچک که زیر طبق و روی سر گذارند ( لهجه قزوینی ).، گلگلی. [ گ َ گ َ ] ( اِ ) نام سینه ریز زنان. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

دشکی که در گهواره گذارند.

جمله سازی با گل گلی

به گلستان زمانه شدم به چیدن گل گلی نداد و به صد خار می‌خلد جگرم
چه قطره‌هاست که از حرف عشق می‌بارد ز گل گلی بفزاید ز خار هم خاری
هر که زان گل گلی بخواهد کند گویم آن گل گل تو نیست، مکن
بلبل برآرد غلغلی، چون بشکفد از گل گلی وز رشگ گل هر صلصلی، با بلبل آید در جدل
از آن میی که اگر باغ از او شکوفه کند ز گل گلی بستانی ز خار هم خاری
ز باد فنا ریخت در دامن گل گلی تازه تر از گل بوستانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
موزون یعنی چه؟
موزون یعنی چه؟
سرزمین یعنی چه؟
سرزمین یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز